به احتمال زیاد خوانندگان آثار داستانی با آثار نظام الدین مقدسی آشنایی دارند. مقدسی با اولین اثر داستانی اش یعنی «مریلا» در سال ۸۸ با شاعری خداحافظی کرد و پا به عرصه داستان گذاشت. قبل از چاپ مجموعه داستان «مریلا»، او دو کتاب شعر برجای گذاشت: کتاب های مرگ آیینه و اشکی برای عشق. اکنون با آثار شعر ایشان کاری نداریم که خود فصلی جداست و وقتی جداگانه نیز می طلبد. مجموعه داستان مریلارا می توان یک اثر یکدست از لحاظ نثر ولی گسسته در پیرنگ دانست. خود داستان کوتاه مریلاکه عنوان کتاب هم شده است، حجم زیادی از کتاب را گرفته و به همین مقدار نیز نقطه مرکزی جذابیت کتاب است. داستان های دیگر گویا هرکدام برای سلیقه یی خاص نوشته شده باشد. مثلاداستان «موهای من باید کوتاه شود» به نظر دارای شخصیت هایی است که با زبان طنز به نقد ذهنیت جامعه در مواجهه با اصلی ترین موضوعات زندگی می پردازد.

دختر، شرط اصلی نامزد شدن اش با پسری را که نمی شناسد، بلند شدن موهای سرش اعلام می کند. این داستان سلیقه های خاصی را جذب می کند و صحبت برسر این است که با وجود این داستان چه مخاطبانی «سمفونی جوجه ها» و یا مریلارا دوست دارند. سمفونی جوجه ها در نوع خودش داستانی منحصربه فرد است. مردی که روح خودش را در یک بادکنک کشف می کند. نظام الدین مقدسی تلاشی در این مجموعه داستانی کرده تا روایتی یکدست از لحاظ موضوع به چاپ برساند و این شاخصه اتفاقی نیست. ما در اثری ادبی دیگر وی یعنی «یک مغول خوب» هم این شاخصه را حتی بیشتر و ملموس تر می بینیم.

در مجموعه داستان «یک مغول خوب» هم داستان هایی با تم فلسفی و هم داستان هایی که صرفا تکنیک های زبانی در داستان را به رخ می کشند وجود دارند. مثلاداستان کوتاه «درخت» تم فلسفی دارد. همچنان که در کتاب مریلاهم داستان «خوب شد آقا خوب شد خانم» چنین پیش زمینه فکری وجود دارد. اما همه داستان های این مجموعه نیز همچنان که گفته شد، یکدست نیست. با خواندن داستان «اتاق» به این نتیجه می رسیم که در این داستان تنها عنصر دیالوگ برای نویسنده مهم بوده و نه محتوایی که خط داستانی را شکل می دهد. هرچند داستان «اتاق» پایانی غریب دارد.

در داستان دیگر با عنوان «یک مغول خوب» که عنوان کتاب نیز هست، هنر و مهارت نویسنده در موجز و تاثیرگذار کردن یک داستان کوتاه را لمس می کنیم. این داستان نیز موضوع متفاوتی دارد و گسست زیادی با موضوعات دیگر کتاب ایجاد می کند. تا به حال دو اثر داستانی نظام الدین مقدسی را معرفی کردیم بی آنکه قصد خود را از اینکه می خواهیم به متفاوت بودن این نویسنده و شاخصه آشنازدایی او در هر نوع فعل ادبی اشاره کنیم، مخفی کنیم.

البته نویسنده مقاله خوب می داند که آشنازدایی در امروزه روز مخصوصا در ادبیات خیلی آسان شده است. آثار شعر که جای خود را دارد. اما در داستان نیز هر کسی به سهم خود آشنازدایی می کند. چه کسی می تواند منکر شود که در بین نسل جوان تنها «محمدرضا کاتب» و «حسن بنی عامری» هستند که هم در نثر و هم در موضوع بیشترین آشنازدایی را در جهتی مثبت انجام داده اند.

باید این مهم را در نظر داشته باشیم که آشنازدایی بدون توجه به عناصر داستان مدرن می تواند قبل از کمک به ادبیات داستانی به آن ضربه بزند. با توجه به این موضوع، نویسنده مقاله می خواهد نظام الدین مقدسی را نیز از طیف آشنازدایانی بداند که نسبت به عناصر داستان بی توجه نیستند و در عین حال سعی در ایجاد تنوعی اثرگذار دارند. بهتر است منظور خود را با معرفی اثر سوم داستانی مقدسی بیان کنم. رمان «سه حنجره گنگ» رمانی است متفاوت هم در نثر و هم در پیرنگ یا طرح. تفاوت ها به مرور از شروع رمان خود را نشان می دهند. شخصیت پردازی نه به شکل کلاسیک و نه به شکل مدرن است بلکه مثلاکیوان که از شخصیت های اصلی رمان است طوری در روایت نهادینه شده که بتواند با رفتار خود شخصیت های اصلی و فرعی دیگر را برای مخاطب دگرگون سازد یعنی شناختی که خواننده مثلااز شخصیت سوگل در رمان دارد یک دفعه تغییر می کند.

این نوع شخصیت پردازی کلاسیک نیست و در مدرن بودنش هم متفاوت است. شخصیتی است که هرچند در خدمت نویسنده رمان است و به وسیله او نوشته شده، اما در مواقع خوانده شدن طور دیگری رفتار می کند یا می تواند طور دیگری رفتار کند. این مشخصه شاید یادآور «مرگ مولف» رولان بارت باشد. اما در رمان «سه حنجره گنگ»، مقدسی همین مشخصه را نیز به بازی می گیرد به گونه یی که می توان گفت در برابر مرگ مولف چیز دیگری قرار می دهد که آن «زنده بودن شخصیت اثر» است. سوگل، شخصیت دیگر رمان، در پایان روایت و وقتی خواننده فکر می کند رمان تمام شده، با چند جمله که از سیاوش نقل می کند، خواننده را در چند قدمی پایان می ایستاند تا دوباره به اول برگردد و سیاوش را جست وجو کند. در این بازگشت، سیاوش را طور دیگری می یابد.

اتفاقاتی در این برگشت نهفته است که در خوانش اول نبود. این رفتار سوگل با مخاطب رمان و بار دیگر رفتار سیاوش و تکرار این بازگشت های پر از غافلگیری خودبه خود بر حجم رمان، بی آنکه از یکصد و چند صفحه متن بیشتر داشته باشیم، می افزاید. این افزایش حجم رمان کار نویسنده نیست بلکه کار شخصیت هایی است که پس از مرگ مولف همیشه و تا وقتی رمان خوانده شود زنده اند.

https://www.magiran.com/article/2464862

روزنامه اعتماد ملی .