آنقدر
برای دیدنت
دل به دریا زده ام
که‌ماهی‌های ساحل مدیترانه ای
واژه های گرم شعرهایم را
به فلس هایشان دوخته اند .

شاید بگویی همه ی اینها
بازی با کلمات است
ولی من
جور دیگری بلد نیستم
که
از دل به دریا زدنهایم
به موج های بازیگوش موهایت
برسم

مثلا اگر بخواهم
دلم را برایت نقاشی کنم
همه ی رنگها
در دلهره های اولین تپش
می میرند

اگر می دانستم
کدام سنگفرش
پای تو را تلفظ می کند
دل به دریا می زدم
و به سنگ ها ی سالخورده ی شکننده
حسادت می کردم ..